زندگي به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟
چرا خنده ي تو گريه ي من است ؟
مرگ حرفي نزد
زندگي دوباره گفت : من با آمدنم خنده مي آورم و تو گريه
من با بودنم زندگي مي بخشم و تو نيستي
مرگ ساکت بود
زندگي گفت : رابطه ي من و تو چه احمقانه است !!!
زنده کجا گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟
اما مرگ تنها گوش مي داد
زندگي فرياد زد : ديوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟
و مرگ آرام گفت : تا بفهمي که تو و ديوانگي و عشق و حسرت
چه بيهوده هستیدد.
در گذرگاه زمان ،خیمه شب بازی دهر،با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد
عشقها میمیرند ،رنگها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده بجا می مانند
سلام دوست مهربانم ازمطالب زيبايت سپاسگزارم
مطالبي زيبا درباب فوايد عشق جمع آري كرده ام اگر دوست داريد سر بزنبد وبا نظر زيبايتان دل مارو شاد كنيد
سخن عشق اگر هزاران بار هم گفته ونوشته شود باز هم كم است ازمطلب زيبايت ممنون وسپاسگزارم
109762 بازدید
37 بازدید امروز
39 بازدید دیروز
159 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian