سر خود را مزن اينگونه به سنگ
دل ديوانهی تنها ! دل تنگ !
منشين در پس اين بهت گران
مدران جامهی جان را مدران !
مکن ای خسته ، درين بغض درنگ
دل ديوانهی تنها ، دل تنگ !
پيش اين سنگدلان ، قدر دل و سنگ يکیست
قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يکیست
ديدی ، آن را که تو خواندی به جهان يارترين
سينه را ساختی از عشقش ، سرشارترين
آن که میگفت منم بهر تو غمخوارترين
چه دلازارترين شد ! چه دلازارترين ؟
نه همين سردی و بيگانگی از حد گذراند
نه همين در غمت اينگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ !
دل ديوانهی تنها ، دل تنگ !
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زيستهای ، سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازين عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون ، رنگ
دل ديوانه تنها ، دل تنگ !
109785 بازدید
60 بازدید امروز
39 بازدید دیروز
182 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian